کجا حرف کجا سکوت
کجا حرف؟ کجا سکوت؟
نادان را بِه از خاموشی نیست، وگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.
چون نداری کمال فضل آن بِه
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فضیحه کند
جوز بی مغز را سبکساری
***
خری را ابلهی تعلیم می داد
بر او بر صرف کرده سعی دائم
حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟!
در این سودا به ترس از لوم لایم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشی بیاموز از بهایم
ترجمه :
آدمی که چیزی رو نمی دونه بهتره که سکوت کنه و حرفی نزنه. اگه اون آدم می فهمید که سکوت کردن به نفعشه و به خاطر همینم حرف نمی زد، اونوقت مردم نمی فهمیدن که اون آدم هیچ چیزی رو نمی دونه و به خاطر همینم بهش نمی گفتن نادان.
اگه درباره ی چیزی آگاهی و دانش نداری بهتره که حرفی نزنی. چون اگه حرف بزنی، بی سوادیت معلوم میشه و آبروت میره. مثل گردو که اگه وزنش سبک باشه مردم می فهمن که توش مغز گردو نیست و اونو نمی خرن، آدمم اگه چیزی رو ندونه و دربارش حرف بزه، مردم می فهمن که تو سرش خالیه و مغز نداره و به خاطر همینم آبروش میره و دیگه کسی بهش محلش نمیذاره.
یه آدم نادون، هی تلاش می کرد به خرش حرف زدن یاد بده ولی خره یاد نمی گرفت حرف بزنه. یه آدم آگاه و حکیمی میاد پیشش و میگه ای آدم نادون! آخه این چه کاریه که داری انقدر براش تلاش می کنی؟!! حداقل از آدمایی که به خاطر این کار سرزنشت می کنن بترس. این حیوون از تو حرف زدن یاد نمی گیره ولی تو حرف نزدن رو از این حیوون یاد بگیر.