حسرت برای امکانات بهتر
« حسرت برای امکانات بهتر »
یک بار یکی از راننده ها که ماشین کهنه و کارکرده ای زیر پایش بود ، از کوره در رفته و نسبت به این ماشین هایی که به سپاه می دادند اعتراض می کرد، حتی کمی هم ناسزا گفت.
می گفت :« شما ماشین های سالم و تر و تمیز رو میدین به کسای دیگه و ما باید با این ابوقراضه ها سر کنیم.»
آقا مهدی وقتی حرف های او را شنید حسابی ناراحت شد و توی جمع شروع کرد با آن راننده صحبت کردن و می گفت :
« می دونی چیه؟ بدبختی ما از همین جاست که شروع میشه. تا دیروز می زدیم توی سر طاغوتی ها و اسراف کار ها و زیاده خواه ها و کسایی که دنبال پول و مادیاتن که چرا مثل ما نمیشین، حالا توی سر خودمون می زنیم که چرا مثل اونا نمی شیم. تا دیروز می گفتیم که همه حفظ بیت المال و قناعت و پاکیزگی و ایثار رو سرمشق خودشون قرار بدن ، اما حالا توی سر خودمون می زنیم و میگیم که چرا ما نباید از ماشین های مدل بالا استفاده کنیم یا چرا از بیت المال استفاده ی کافی رو نبریم.»
در آخر هم گفت :« برادرجان ! این ره که تو می روی به ترکستان است. باید با همین ماشین سر کنی و ماشین دیگه ای نداریم.»
با صحبت های آقا مهدی ، راننده سرش را پایین انداخت و رفت پی کارش.
منبع : کتاب نمی توانست زنده بماند . به کوشش علی اکبری . راوی قهرمان زارع . صفحه39