پیشی کوچولو « دوست دانا »
پیشی کوچولو
میو میو ، یه پیشی
داره کتاب میخونه
خدا دوسش داره چون
خیلی چیزا میدونه
می خوام بگم به پیشی
میای باهام رفیق شی؟
تو خیلی دانا هستی
تو دوست خوبی میشی
شاعر : الهام عارفپور
پیشی کوچولو
میو میو ، یه پیشی
داره کتاب میخونه
خدا دوسش داره چون
خیلی چیزا میدونه
می خوام بگم به پیشی
میای باهام رفیق شی؟
تو خیلی دانا هستی
تو دوست خوبی میشی
شاعر : الهام عارفپور
عید غدیر
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی میخندم
دنیا چه رنگارنگه
عیدی که توش ما همه
قولی دادیم مردونه
به حضرت محمد
که حق زمین نمونه
ما قول دادیم همیشه
شیعه ی مولا باشیم
اگر که با خداییم
با علی همصدا شیم
همونکه توی تقوا
از همه بهترینه
امام اول ما
امیرِ مؤمنینه
عید همه مبارک
عید بزرگ غدیر
یادت باشه از آقا
یه عیدی خوب بگیر
شاعر : الهام عارفپور
روز جمهوری اسلامی
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی میخندم
دنیا چه رنگارنگه
میگن تو فصل بهار
دوازده فروردین
ایرانو پس گرفتیم
از آدمای بی دین
دشمنو ذله کردیم
با اتحاد و ایمان
بین همه کشورا
ماها شدیم قهرمان
کشور خوبمونو
دادیم به دست خدا
رهبرمون خمینی
باهاش شدیم همصدا
تموم زندگیمون
تو راه حق فدا شد
جمهوری اسلامی
عید بزرگ ما شد
شاعر : الهام عارفپور
اتل متل پرنده
نوک میزنه به دونه
گاهی روی زمین و
گاهی تو آسمونه
یکی میگه غار و غار
یکی میگه بق بقو
یکی میگه جیک و جیک
یکی قوقولی قوقو
یه عالمه پرنده
زرد و سفید و آبی
قرمز و نارنجی و
قهوه ای و شرابی
تاحالا دیدین بچه ها؟
پرنده تو آسمون؟
دیدین چه شاد و خوبن؟
بچه های مهربون (خطابی)
پرنده ها نباید
توی قفس بمونن
باید که آزاد باشن
شاد و رها بمونن
شاعر : نهاندل
یه کبوتر توی جنگل واسه خودش لونه میسازه تا توش زندگی کنه. یه روز که میره غذا پیدا کنه گرفتار شکارچی میشه. شکارچی از کبوتر خوشش میاد و اونو میگیره و میبره شهر و به یه خانواده میفروشه. کبوتر چند ماه توی قفس میمونه و دلش برای آسمون و جنگل تنگ میشه و هی غصه می خوره و هر روز کارش میشه دعا کردن واسه اینکه خدا نجاتش بده. یه روز یه فرشته میاد پیشش و میگه من از طرف خدا اومدم پیشت تا بهت یه خبر خوب بدم. تو به زودی آزاد میشی و دوباره به آسمون برمی گردی. کبوتر خوشحال میشه و منتظر روز آزادی می مونه. بالاخره یه روز که اون خانواده میان بهش غذا بدن یادشون میره در قفس رو ببندن و کبوتر فرار می کنه و به جنگل برمی گرده تا توی لونه ای که چند ماه پیش ساخته بوده زندگی کنه. اما وقتی برمیگرده میبینه یه کبوتر دیگه داره توی لونش زندگی می کنه. با کبوتره دعواش میشه و صدای دعواشون به کلاغ میرسه. کلاغه میاد پیششون و میگه من کسی رو میشناسم که می تونه مشکل شما رو حل کنه. اونا رو میبره پیش یه گربه ی پیر. گربه با دیدن کبوترا شروع می کنه به زدن حرفای عاقلانه و قشنگ که دعوا کار خوبی نیست و برای هر مشکلی یه راه حلی وجود داره. اما من پیرم و گوشام ضعیف شده و دقیقا نشنیدم شما چی گفتین و مشکلتون چیه. یکم بیاین نزدیک تر تا من صداتونو خوب بشنوم. کبوترا که از حرفای گربه خوششون اومده بود و بهش اعتماد کرده بودن، میرن جلو تا مشکلشون توسط گربه حل بشه. ولی گربه یهو چنگ میندازه و کبوترارو میگیره و میخوره. کلاغه هم شروع می کنه به خندیدن که آهای آقا گربه هه دیدی دوباره برات غذا آوردم.
نتیجه : گربه هرچقدرم حرفای خوب بزنه، دشمن کبوتراست. کبوتر غذای گربست. کبوترا نباید به گربه اعتماد می کردن.
ویز و ویز و ویز یه زنبورک
دستای من رو نیش زده
جوری میسوزه انگاری
دست منو آتیش زده
رفته بودم تو باغ گل
پیش گل محمدی
می خواستم اونو بِکَنَم
که زنبورک، تو اومدی
وای تو چقدر مواظبی
گلاتو از بین نبرم
میدونی منم شبیه تو
باغ گلم رو دوست دارم
کشور من باغ گُله
زنبور این باغ ، منم
هرکی گلاشو بِکَنه
میام و نیشش میزنم
شاعر : الهام عارفپور
قصه دارم یه قصه ی واقعی
از همونا که اشکو در میاره
دوستی و دشمنی با دین خدا
قصه ای که هنوز ادامه داره
قصه رو میگم ولی قبلش بگین
یادتونه چی گفته بود پیامبر؟
که بعد من علی خلیفه میشه
حکم خدا اینه که باشه سرور
بعد شهادت رسول خدا
دشمنا گفتن همه چی دروغه
حکم خدا رو پاره پاره کردن
دشمنا دنیاشون چه بی فروغه
همینجا بود که دختر پیامبر
اومد و از حکم خدا دفاع کرد
کی میشناسه دختر پیغمبرو؟
همون که باید بهش اقتدا کرد
کسی که جون داد و دل اما نداد
به این جهانی که یکی دو روزه
دشمنای خدا می گفتن اما
کاری کنین قلب علی بسوزه
اینطوری شد که پیش چشم علی
سیلی محکمی به زهرا زدن
برای نقشه ی بدی که داشتن
حتی در خونه رو آتیش زدن
به ضرب تازیانه ی دشمنا
دستای زهرا دیگه جونی نداشت
روضه ی دیوار و در و شنیدی؟
زهرا دیگه حس جوونی نداشت
چه ظالمانه مادرو می زدن
دنیای نامسلمونا همینه
که حتی بچه ای تو راه دنیا
نیومده شهید راه دینه
یه مدتی گذشت از اون ماجرا
همدم حضرت علی پر کشید
مدافع حکم خدا فاطمه
هیچکدوم از دشمنا رو نبخشید
شاعر : نهاندل
قصه دارم یه قصه ی واقعی
از همونا که اشکو درمیاره
دوستی و دشمنی با دین خدا
قصه ای که هنوز ادامه داره
قبل شهادت پیامبر ما
امام علی امام مسلمین شد
دشمنای خدا شدن پریشون
دین خدا تو دنیا بهترین شد
با حضرت علی تموم مردم
عهد وفاداری و مردی بستن
حتی همون کسایی که یه وقتا
پیش پیامبر ما می نشستن
اما یه روزی از روزا همونا
حق حکومتو ازش گرفتن
می گفتن از امام علی دور بشین
مردمم از پیش علی می رفتن
به مردم کوفه می گفتن اونا
امام علی کافر و بی نمازه
بهش یه دنیا ناسزا می گفتن
تا راضی شه با دشمنا بسازه
امام علی خلیفه ی خدا بود
مخالف تموم دشمنا بود
برای اجرا شدن عدالت
دنبال چند تا یار با وفا بود
به خاطر همینم اون دشمنا
ترسیدن از امام و اونو کشتن
میگفتن از خدا ولی هیچکدوم
مثل علی خدا رو دوست نداشتن
شاعر : نهاندل
قصه دارم یه قصه ی واقعی
از همونا که اشکو در میاره
دوستی و دشمنی با دین خدا
قصه ای که هنوز ادامه داره
بعدِ شهادت امام دوم
امام حسین امام مسلمین شد
دشمنا گفتن که بازم دوباره
کار ما جنگِ با امام و دین شد
می گفتن این دنیا همش مال ماست
امام حسین می گفت که مال خداست
اونا می خواستن که خدایی کنن
امام حسین ولی عدالت می خواست
خیلی خلاصه می گم این قصه رو
قصه ی بی وفایی کوفیا
می گفتن از دشمنا خستن ولی
امام حسینو کشتن اون جانیا !!
امام حسین خلیفه ی خدا بود
شهادتش تو دشت کربلا بود
خدا فرستادش که حاکم باشه
ولی چرا سر از تنش جدا بود؟!
شاعر : نهاندل
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی می خندم
دنیا چه رنگارنگه
میگن که عید نوروز
روز ظهور مولاست
همون که تو غیبته
ولی میون ماهاست
عید همه مبارک
عیدیاتون فراوون
ایشالا هرچی زودتر
ظهور کنه آقامون
شاعر : الهام عارفپور
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی می خندم
دنیا چه رنگارنگه
میگم تو عید غدیر
امام ما علی شد
مبارکه مبارک
شیر خدا ولی شد
کسی که توی تقوا
از همه بهترینه
امام اول ما
امیر مؤمنینه
شاعر : نهاندل