17 تیر 1397 توسط الهام عارفپور
بی بال و پر
اَستَغفِرُکَ که بی تو از راه تو جا ماندم
از این که نمازِ بی توجه به تو می خواندم
استغفرکَ از این که در شوق گنه بودم
شرمنده خدا که بی تو گم کرده ی ره بودم
اما تو خدای من و من بنده ی تنهایت
بیچاره و مسکینم و محتاج سخن هایت
ویران شده حالِ منِ ویرانگرِ حالِ تو
می ترسم از اینجا نرسم من به وصال تو
می ترسم از آن لحظه که پرواز مرا خواهی
بی بال و پرم بینی و در لذت گمراهی
با توبه بر آنم که مرا بال و پری باشد
شاید که همین جمعه از آقا خبری باشد
بی تاب ظهورش شدم این درد ، فراگیر است
در بی خبری مانده ام این جمعه چه دلگیر است
با نیمه ی عمری که تلف کردم از این غفلت
خطّم زده ای شاید و ترسم ندهی مهلت
تنها تو خدایی و به غیر از تو که را دارم ؟
مولا که نیاید دل خود را به که بسپارم ؟
شاعر : نهاندل