شعر کودکان ( آموزش دشمن شناسی )
پرنده
اتل متل پرنده
نوک میزنه به دونه
گاهی روی زمین و
گاهی تو آسمونه
یکی میگه غار و غار
یکی میگه بق بقو
یکی میگه جیک و جیک
یکی قوقولی قوقو
یه عالمه پرنده
زرد و سفید و آبی
قرمز و نارنجی و
قهوه ای و شرابی
تاحالا دیدین بچه ها؟
پرنده تو آسمون؟
دیدین چه شاد و خوبن؟
بچه های مهربون (خطابی)
پرنده ها نباید
توی قفس بمونن
باید که آزاد باشن
شاد و رها بمونن
شاعر : نهاندل
قصه به دنبال شعر :
یه کبوتر توی جنگل واسه خودش لونه میسازه تا توش زندگی کنه. یه روز که میره غذا پیدا کنه گرفتار شکارچی میشه. شکارچی از کبوتر خوشش میاد و اونو میگیره و میبره شهر و به یه خانواده میفروشه. کبوتر چند ماه توی قفس میمونه و دلش برای آسمون و جنگل تنگ میشه و هی غصه می خوره و هر روز کارش میشه دعا کردن واسه اینکه خدا نجاتش بده. یه روز یه فرشته میاد پیشش و میگه من از طرف خدا اومدم پیشت تا بهت یه خبر خوب بدم. تو به زودی آزاد میشی و دوباره به آسمون برمی گردی. کبوتر خوشحال میشه و منتظر روز آزادی می مونه. بالاخره یه روز که اون خانواده میان بهش غذا بدن یادشون میره در قفس رو ببندن و کبوتر فرار می کنه و به جنگل برمی گرده تا توی لونه ای که چند ماه پیش ساخته بوده زندگی کنه. اما وقتی برمیگرده میبینه یه کبوتر دیگه داره توی لونش زندگی می کنه. با کبوتره دعواش میشه و صدای دعواشون به کلاغ میرسه. کلاغه میاد پیششون و میگه من کسی رو میشناسم که می تونه مشکل شما رو حل کنه. اونا رو میبره پیش یه گربه ی پیر. گربه با دیدن کبوترا شروع می کنه به زدن حرفای عاقلانه و قشنگ که دعوا کار خوبی نیست و برای هر مشکلی یه راه حلی وجود داره. اما من پیرم و گوشام ضعیف شده و دقیقا نشنیدم شما چی گفتین و مشکلتون چیه. یکم بیاین نزدیک تر تا من صداتونو خوب بشنوم. کبوترا که از حرفای گربه خوششون اومده بود و بهش اعتماد کرده بودن، میرن جلو تا مشکلشون توسط گربه حل بشه. ولی گربه یهو چنگ میندازه و کبوترارو میگیره و میخوره. کلاغه هم شروع می کنه به خندیدن که آهای آقا گربه هه دیدی دوباره برات غذا آوردم.
نتیجه : گربه هرچقدرم حرفای خوب بزنه، دشمن کبوتراست. کبوتر غذای گربست. کبوترا نباید به گربه اعتماد می کردن.