10 تیر 1397 توسط الهام عارفپور
جاذبه ی کاذب
عشق آنست که هر دم نگرانش باشی
با عبور از خودت آرامش جانش باشی
عاشق از عمق وجودش به تو ایمان دارد
عاشقی سوزش چشمی که نهان می بارد
عاشقی جاذبه ی کاذب لیلی ها نیست
خواهرم پشت نگاه کج مجنون ها چیست ؟
می بَرَد دامن تنگت دلِ نامردان را
می فروشی به هوا ، جنّتِ جاویدان را
چه ندیدی که بریدی ز خدا ای بانو ؟
دل خود را به هوس ها نسپاری بانو
عشق و ایمان خدا را به خودت باور کن
و به فرمان خدا چادر خود را سر کن
ناز و آراستگی در بدنی عریان نیست
رنگ موهای تو بازیچه ی نامردان نیست
گفته بودی که دلِ پاک مهم است ولی
پاکی آن نیست که با هر قدمی دل بِبَری
پاکی آن است که قرآن به تو از جانب او
آمِنوا گفت و بلافاصله بعدش عَمِلوا
برق آرایش و لاکَت به جهان می تابد
حضرت فاطمه (س) اینگونه تو را دریابد ؟
غرب از آن روز که آورد لباسی رنگین
بی حجابیِ تو شد جنگ جدایی از دین
تو ندانسته به چنگال عناد افتادی
عاشقی را تو نه از دست ، که از دل دادی
رفت از دست تو عمری که به پوچی سر شد
رفتی از یاد جهان ، دست تو خالی تر شد
بی حجابی فقط از عمر جَمالت کم کرد
زود آمد به سراغت غم و تنهایی و درد
تنگی دامن تو چشم جهان را بِرُبود
در کنار تو چرا غیرت یک مَرد نبود ؟
شاعر : نهاندل