21 تیر 1397 توسط الهام عارفپور
اما نشد
سایه ای خواست ببیند نور را اما نشد
چشمه ای خواست که دریایی شود اما نشد
ماه می خواست که تنها لحظه ای غایب شود
یک نفر خواست که از غیبت برون آید نشد
سال ها در انتظارِ ما بماند و برنگشت
باز از این اعمال بد روز ظهورِ ما نشد
یک نفر هم فکر آزادی از این دنیا نبود
در میان ملت ما هم کسی یارش نشد
آسمان در حسرت ماهی جدید آهی کشید
آهِ او آهسته بود و شهر طوفانی نشد
خلوت شب ها نشان از غربت او می دهد
خواستم عهدی ببندم با خدا اما نشد
با خدا باشی چه بد باشی و خوب ، او عاشق است
آدمی یک دل نبود و لحظه ای عاشق نشد
چشم خود را بستم و راهی شدم تا سادگی
گفتم آسان می شود دیوانگی اما نشد
شاعر : نهاندل