شعر « مجرم منم »
22 تیر 1397 توسط الهام عارفپور
مجرم منم
آه ای پلاک گردنم ، آتش نباشی بر تنم
نزد خدا روز بلا ، شاهد تویی مجرم منم
باید در این عالم کمی ، ابلیس را اغوا کنی
مجنونِ جانم می شود آتش ، اگر لب وا کنی
از جوششِ من آگهی ، پا در رکابم می نهی
تا مرز جنّت آمدم ، اذن دخولم می دهی ؟
سجاده ی رنگینِ من ، بیتِ ستون دین من
از راز شب هایم بگو ، ای شاهد آمین من
افتاده بودم مست و تو ، بردی مرا تا بندگی
دیدم مددکار منی ، حیف است عمری بردگی
مدیون دنیا می شود ، هر آنکه شد دندان لق
محشور کن روزی مرا ، با شاهدانِ راه حق
قاری قرائت می کند ، آیات قرآن مرا
ای مونس تنهاییم ، آزاد کن جان مرا
با کفر می خواندم تو را ، با عشق ماندی در دلم
ای آخرین امّید و ای ، میزان حق و باطلم
ماهِ بنی هاشم مرا ، یک روز آدم می کند
روز قیامت سرخوشم ، چون یار یادم می کند
شاعر : نهاندل