شعر کودکانه « دعوت آتشین »
دعوت آتشین Pdf
کودکی پرسید دنیا دست کیست؟
جنگ و بیماری و فقر ، این زندگیست؟
آب و خاک آلوده حتی آسمان
زندگی در این جهان دیوانگیست
ناگهان احساس کرد از رو به رو
یک نفر می آید آن جا نزد او
تا رسید اول سلامی کرد و گفت
حرف هایت را شنیدم مو به مو
گفت دنیا را خداوند آفرید
بعد از آن آورد هستی را پدید
عقل انسان بیشتر بود و خدا
رهبرانی را ز انسان برگزید
وای بر شیطان حسادت کرد او
با خدا حتی عداوت کرد او
گفت انسان را من اغوا می کنم
چون به جای من ، خلافت کرد او
بعد از آن ابلیس آمد در زمین
تا جدا گرداند انسان را ز دین
زور و اجباری نبود ای کودکم
بلکه تنها دعوتی بود آتشین
بعد از آن آغاز شد کاری شگفت
خودپرستی عقل انسان را گرفت
خواست انسان صاحب دنیا شود
چون نمی شد جنگ سختی در گرفت
هر که از حق گفت در دم کشته شد
خااااااک ، از خون شهید آغشته شد
غرق شادی بود ابلیس لعین
تا صدایی آمد و سرگشته شد
کشوری با نام ایران ایستاد
با امید و اعتقاد و با جهاد
انقلابی کرد و حتی بعد از آن
جنگ را هم خوب پشت سر نهاد
کودکِ من آرمان انقلاب
دادن دنیا به دست منجی است
او حساب ظالمان را می رسد
او که باشد سهم دنیا شادی است
رهبران انقلاب آزاده اند
تا ظهور آماده ی آماده اند
کودکم در دین حق پاینده باش
زورگویان اینچنین بازنده اند
شاعر : نهاندل