شعر کودکان « عید غدیر »
عید غدیر
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی می خندم
دنیا چه رنگارنگه
میگم تو عید غدیر
امام ما علی شد
مبارکه مبارک
شیر خدا ولی شد
کسی که توی تقوا
از همه بهترینه
امام اول ما
امیر مؤمنینه
شاعر : نهاندل
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی می خندم
دنیا چه رنگارنگه
میگم تو عید غدیر
امام ما علی شد
مبارکه مبارک
شیر خدا ولی شد
کسی که توی تقوا
از همه بهترینه
امام اول ما
امیر مؤمنینه
شاعر : نهاندل
عید اومده چه عیدی
حال دلم قشنگه
شادم و هی می خندم
دنیا چه رنگارنگه
میگم تو عید قربان
فدات بشم خداجون
هرچی بگی گوش میدم
حتی برات میدم جون
مثل پیامبری که
گفتی بهش فدا کن
گل پسر جوونت
سر از تنش جدا کن
رفت و بهش یه بره
دادی برا قربونی
گفتی که امتحان بود
قبول شدی میدونی؟
عاشقتم خداجون
عاشق مهربونیت
کاش که منم قبول شم
تو عید آسمونیت
شاعر : نهاندل
می شناسیم او را ، می شناسند او را
نور چشمان علی ، دختر شیر خدا
مونس فاطمه و ، نوه ی پیغمبر
از نبی یاد گرفت ، که خدا هست اکبر
از همان کودکی اش ، دشمنی ها را دید
پدر و مادر او ، همه گشتند شهید
دوستان کم بودند ، دشمن اما بسیار
او ولی می دانست ، می رسد فصل بهار
دختر شیر خدا ، شیر دل بود و قوی
می شناسند او را ، دختران علوی
در جوانی هم او ، دشمنی ها را دید
جانشین پدرش ، شد غریبانه شهید
بعد از آن کرب و بلا ، در میانسالی بود
کوفه از قتل حسین ، غرق خوشحالی بود
دید یک بار دگر ، قصد کشتن دارند
از علی بن حسین ، دشمنان بیزارند
حرف هایی را زد ، که همه فهمیدند
چه فریبی خوردند ، با که می جنگیدند
دشمنان خوار شدند ، با سخن های او
حفظ شد جان امام ، شیر بود این بانو
بعد از آن بود که شد ، چشم ها بارانی
کل دنیا گفتند ، یا حسین ادرکنی
دختر فاطمه است ، می شناسیم او را
او که همراه حسین ، بود در کرب و بلا
مادر چند شهید ، خواهر چند شهید
نوّه ، دختر ، حتی ، عمه ی چند شهید
آری آری آن زن ، حضرت زینب بود
او که حتی شب ها ، در نماز شب بود
او که آموخت به ما ، دختران علوی
جلوی دشمن ها ، شیر باشیم و قوی
می شناسیم او را ، می شناسند او را
نور چشمان علی(ع) ، یادگار زهرا(س)
شاعر : نهاندل
یک نفر دارد صدایم می کند
از پلیدی ها جدایم می کند
غرق احساس قشنگی می شوم
دختر خوب و زرنگی می شوم
آن صدای مهربان و رهنما
با اذان هر روز می گوید به ما
من خدایی زنده و پاینده ام
هدیه ها دارم برای بنده ام
بنده ی خوبم بیا نزدیک تر
عاشقم هستی ولی من بیشتر
در کلاس بندگی غایب نباش
نمره ی خوبی بگیر آخر نباش
با وضو ، با چادر گلدار و با
خنده ای بر لب به نزد من بیا
جانمازت را کمی خوش عطر کن
دوستانت را به معروف امر کن
یاد من باش و نمازت را بخوان
بنده ی خوبم کنار من بمان
سجده کن تا غرق زیبایی شوی
پیش چشم من تماشایی شوی
من خدایی می کنم تو بندگی
چند رکعت عاشقی دلدادگی
با نماز از غم رهایت می کنم
از پلیدی ها جدایت می کنم
با نماز ابلیس را از خود بران
بنده ی خوبم نمازت را بخوان
شاعر : الهام عارف پور
سلام امام خوبم
سلام حضرت مهدی
با یک دل شکسته
می خوام بگم یه حرفی
جهان پر از فقیره
وقتشه غم بمیره
حضرت مهدی بیا
بی تو دلم می گیره
یه کشورایی جنگه
دست همه تفنگه
سرباز آمریکایی
دلش سیااااه رنگه
می کُشه بچه ها رو
می کّنه غنچه ها رو
می خواد که نابود کنه
تمام شیعه ها رو
منجی دنیا تویی
مجری دین خدا
ما با تو پیروز میشیم
حضرت مهدی بیا
بیا که جون بگیره
دنیای ما دوباره
آدم خوب امیدی
به دشمنا نداره
امید من شمایین
عاشق بچه هایین
دعای من اینه که
خدا کنه بیایین
صل علی محمد
و علی آل احمد
دعای بچه ها رو
خدا نمی کنه رد
شاعر : الهام عارفپور
کودکی پرسید دنیا دست کیست؟
جنگ و بیماری و فقر ، این زندگیست؟
آب و خاک آلوده حتی آسمان
زندگی در این جهان دیوانگیست
ناگهان احساس کرد از رو به رو
یک نفر می آید آن جا نزد او
تا رسید اول سلامی کرد و گفت
حرف هایت را شنیدم مو به مو
گفت دنیا را خداوند آفرید
بعد از آن آورد هستی را پدید
عقل انسان بیشتر بود و خدا
رهبرانی را ز انسان برگزید
وای بر شیطان حسادت کرد او
با خدا حتی عداوت کرد او
گفت انسان را من اغوا می کنم
چون به جای من ، خلافت کرد او
بعد از آن ابلیس آمد در زمین
تا جدا گرداند انسان را ز دین
زور و اجباری نبود ای کودکم
بلکه تنها دعوتی بود آتشین
بعد از آن آغاز شد کاری شگفت
خودپرستی عقل انسان را گرفت
خواست انسان صاحب دنیا شود
چون نمی شد جنگ سختی در گرفت
هر که از حق گفت در دم کشته شد
خااااااک ، از خون شهید آغشته شد
غرق شادی بود ابلیس لعین
تا صدایی آمد و سرگشته شد
کشوری با نام ایران ایستاد
با امید و اعتقاد و با جهاد
انقلابی کرد و حتی بعد از آن
جنگ را هم خوب پشت سر نهاد
کودکِ من آرمان انقلاب
دادن دنیا به دست منجی است
او حساب ظالمان را می رسد
او که باشد سهم دنیا شادی است
رهبران انقلاب آزاده اند
تا ظهور آماده ی آماده اند
کودکم در دین حق پاینده باش
زورگویان اینچنین بازنده اند
شاعر : نهاندل
دوست اول
یه هم کلاسی دارم ، گولش زدن شیطونا
یه وقتایی گوش میده ، به حرفای دشمنا
تو مدرسه تو تاکسی ، هر جا منو می بینه
بهم می گه قبول کن ، حرف درست همینِ
دوست دوم
چی می گه چی می گه ؟ بهم بگو چی میگه
دلم می خواد بدونم ، چه چیزایی رو می گه
دوست اول
می گه امام زمان ، کاری به من نداره
اگه بخواد یه روزی ، خودش میاد دوباره
دوست دوم
کی میگه ! کی میگه ! ، داره الکی میگه
بهش بگو دروغِ ، خدا اینو نمیگه
حضرت مهدی وقتی ، میاد که من بدونم
کی دوستِ و کی دشمن ، یاورِ کی بمونم
دُرُسته که غایبه ، ولی امامِ منِ
بهش بگو دوستِ من ، دنیا پر از دشمنِ
دوست اول
میگه باید با دشمن ، رفیق باشیم همیشه
آمریکا یاور ِ ماست ، مشکلامون حل میشه
دوست دوم
کی میگه ! کی میگه ! ، داره الکی میگه
بهش بگو دروغِ ، خدا اینو نمیگه
به هیچ کسی تو دنیا ، کمک نکرده دشمن
هر جا که پا گذاشته ، کشته هزار تا آدم
تو سوریه ، فلسطین ، غزّه ، عراق و یمن
آمریکای لعنتی ، کشته هزار مرد و زن
دوست اول
بهش میگم اینارو ، شاید که باور کنه
شاید برای دشمن ، جوابی حاضر کنه
اگر چه گوشش پر از ، حرفای نادرسته
بهش می گم اینا رو ، حرفای تو درسته
شاعر : نهاندل
موش کوچولو هرجا میره
اول میگه سلام سلام
دوستاشو وقتی می بینه
بلند میگه سلام سلام
موش کوچولو میگه خدا
خیلی سلامو دوست داره
هر کسی که سلام میده
یعنی خدا رو دوست داره
میدونی چرا سلام خوبه؟
برای عشق و احترام
تو هم مث موش کوچولو
بلند بگو سلام سلام
شاعر : الهام عارفپور
کودَکِ مَن ، نوگُلِ دانای مَن
نورِ چشمِ مادر ، ای آرامِ جان
لَحظه ای با مَن بیا تا کربلا
از علیِّ اصغرِ مولا بخوان
از همان تیری که دستِ حَرمَله
زد به نوزادِ حسین بن علی(ع)
از همان خونی که در دستِ حسین
می چکید از حَنجَرِ پاکِ علی
کودکِ من ، واقعیت را ببین
دشمنان از گرگ هم وحشی ترند
آنقَدَر وحشی که در یک ثانیه
حَنجَرِ طِفلِ صَغیری می دَرَند
در فِلِسطین و یَمَن امروزه هم
دشمنانی کودکان را می کُشند
خونِ پاکِ کودکان روی زمین
دشمنان شادند و هورا می کِشند
کودکِ من با دلِ نورانیت
از خدا برگشتِ مُنجی را بخواه
حضرتِ مهدی(عج) فقط امّیدِ ماست
او امامی عادل است و خیرخواه
شاعر : نهاندل
ماهی
اتل متل یه ماهی
چه خوشگله الهی
برقای پولکاشو
چه چشمای سیاهی
وای که چقد زرنگه
هی میره اینور اونور
دنبال راه دریاس
هی میگه از کدوم ور؟
غذا میریزم براش
با دهنش میگیره
خونه ش میون آبه
بیرون بیاد میمیره
مثل منه نگاش کن
قیافه شو نمیگم
این که فقط توی آب
زندگی داره میگم
خدا شبیه دریاس
منم شبیه ماهی
جدا نباید بشم
از خدا حتی گاهی
شاعر : الهام عارف پور