13 تیر 1397 توسط الهام عارفپور
آغوش زخم های بزرگ
باید دری شکسته شود تا رها شوی
باید نگاه خسته شود تا سفر کنی
باید اراده ای بکنی تا رهت دهند
باید که پا به پای امامت خطر کنی
آغوش زخم های بزرگ است قلب ما
هر کس به قدر قدرت خود ضربه می زند
باید خبر کنند طبیبان زبده را
اما به زخم کشته که مرهم نمی زنند
ما کشتگان راه اباصالحیم و بس
سر های ما به روی بدن ماندگار نیست
باید به پای یار بسوزیم و جان دهیم
دلتنگ بودن علت دیدار یار نیست
عاشق ندیده ام که فرار از خدا کند
چاقوی تیز دسته ی خود را نمی برد
بی چادر سیاه و بدون نماز شب ؟
این عاشقی به درد خدایم نمی خورد
فریادی از غریب غریبان شنیده ام
آسان نبود گریه ولی سخت هم نبود
این درد بی توقف فرزند نرجس است
آزاده ای که محرم اهل حرم نبود
برخیز از برای دفاع از حریم عشق
تسلیمِ امرِ صاحبِ امر ، عینِ بندگیست
احیا نکرده ای مگر این قلب خفته را ؟
بیراهه رفتن تو فقط مرگ زندگیست
عمری به سادگی خود اقرار کرده ایم
اما به قلب ساده ی ما سخت می گذشت
لایق نبوده ایم که او را ندیده ایم
او از کنار خانه ی ما هم نمی گذشت
شاعر : نهاندل