درس 7 : حضرت هود(ع) و قوم عاد
بچه ها این مردم در واقع انقدر کارای عجیب و غریب از جادوگرایی که توی معبدها بودن دیده بودن که فکر می کردن هرکی بتونه کار عجیب و غریب بکنه، مثلا یهو در عرض یک ثانیه یه درخت خشک رو سبز کنه، حق با اونه. واسه همینم انتظار داشتن حضرت هود هم یه کار عجیب و بزرگتری بکنه تا معلوم بشه حرفش درسته یا داره دروغ میگه. اما حضرت هود بهشون میگفت شما برای اینکه بفهمین حق با کیه و کی راست میگه و کی دروغ، باید عقلتونو به کار بندازین نه اینکه یه کار عجیب و غریب از کسی ببینین و بگین چون فلانی کارای عجیب میکنه پس حق با اونه.
مردمم گوش نمیکردن و می گفتن پس بی خیال. تو این کاره نیستی. همون عذاب رو بگو بیاد.
خلاصه که بچه ها! این میشه که یه روز یهو بارون توی اون شهر قطع میشه و خشکسالی میشه.یک سال، دو سال، پنج سال، هفت سااااال خشکسالی توی شهر به وجود میاد و هیچ جادوگری هم نمی تونه توی این مدت برای مردم بارون بیاره. هرچی مردم به بت ها و به جادوگرا التماس می کردن که کاری کنن بارون بباره، فایده نمیکرد که نمیکرد.