دولت قابیلیان
آنچه می بینم مرا درگیر دنیا می کند
آنچه می خوانم مرا آگه ز فردا می کند
مانده ام مابِینِ دیوار بلند کفر و دین
تا کدامین جبهه دردم را مداوا می کند
دل بریدن نیست کار من ولی دل میبرم
از هر انسانی که با ابلیس نجوا می کند
درد من پیدا ولی نادیدنی نا گفتنی است
هرکسی مجنون شود درعشق غوغا میکند
داستان آدم و حوّا غرورم را شکست
هرکسی اغوا شود از دوست پروا می کند
انتخاب دوست یا دشمن برای بندگی
باطن ما را به آسانی هویدا می کند
هرکسی دنیای فانی را برای خود خرید
همنشینان خودش را نیز شیدا می کند
دست معماران دنیا تا کجاها می رسد ؟
دستشان آیا جهنم را گوارا می کند ؟
هرکسی محبوب شد در دولت قابیلیان
بهر خود در آخرت آتش مهیا می کند
از گنهکاری که با قرآن عجین بوده بپرس
مِهرِ دشمن را چرا در قلب خود جا میکند؟
طالب خون شهید کربلا روز ظهور
چشم ها را محو زیبایی عُقبىٰ می کند
شاعر : نهاندل