• ورود 
  • اسلام، فاتح قلب هاست 

شعر نوجوان « پریشان »

16 تیر 1399 توسط الهام عارفپور

 من دلم دریاست اما گاه طوفان می شود

یاد تو می آید و آرامِ این جان می شود

در سیاهی ماندم اما خوب میدانم که ماه

گاه نزد آسمانِ صبح، مهمان می شود

یک نفر از سایه ها می گفت و من آموختم

نور هم گاهی میان ابر ، پنهان می شود

زندگی سخت است اما بی تو بودن سخت تر

با تو اما مرگ هم زیبا و آسان می شود

دست هایم گرچه خالی خوب میدانم ولی

ابر می آید در این صحرا و باران می شود

من در این دنیای فانی عاقبت آموختم

هرکسی از عشق دور افتد پریشان میشود

یک قدم تا خالقت بردار ، تا باقی شوی

هرکس از خود بگذرد، عامل به قرآن می شود

 

شاعر : نهاندل

شعر نوجوان « مثل نوری که بتابد بر آب »

09 تیر 1399 توسط الهام عارفپور

 

مثل نوری که بتابد بر آب

قلب هم می شکند

چه گرفته‌ست هوا

کاش باران بزند

کاش باران بزند …

همه جا پر شود از عطر زمین

به چه می اندیشی؟!!!

نزد یارت بنشین

دل به دریا بزن اینجا همه صحراگردند

همه چی خوب شود دور خدا می گردند

عشق آن است که طوفانزده باشد کشتی

قصه را از تو بپرسند و بگویی که به دنبال خودت می گشتی

چون خدا نزدیک است

و تو اما دوری …

ماه زیبای دل من، تو چرا مهجوری؟

آه تقصیر من است

مانده ام پشت حجاب

چون که دل می شکند

مثل نوری که بتابد برآب

 

شاعر : نهاندل

شعر نوجوان « راه حاج قاسم »

11 خرداد 1399 توسط الهام عارفپور

 

راه حاج قاسم

دل من خوب بلد بود کجا پر بکشد
گرچه گفتند همه جای تو در آنجا نیست
دل من عاشق پروانه شدن بود ولی
همه گفتند : امیدی به شقایق ها نیست
همه گفتند و صداها به هم آمیخته شد
دل بی تاب من اما به کسی گوش نداد
داد از این عشق که بدجور خرابم کرده
وای بر منزل فانی که ز چشمم افتاد
حاج قاسم، تو در این خاک، نشانم دادی
شاپرک های بهشتی دل دریا دارند
دیدن روی تو در خواب، چه بی تابم کرد
چشم های من از آن لحظه فقط می بارند
حاج قاسم تو که سردار شدی اما من
نگرانم که مبادا بشوم سرگردان
نکند دل به کسی غیر خدا بسپارم
عطر گل های بهشتی به مشامم برسان
حاج قاسم من از این فاصله ها میترسم
حق دل نیست چنین درد عمیقی بکشد
همه گویند که راه تو غلط بود ولی
دل من خوب بلد بود کجا پر بکشد

 

شاعر : نهاندل

پرنده های زیبا

27 بهمن 1398 توسط الهام عارفپور

 

پرنده

 

پَر و پَر و پَر پرنده

نوک میزنه به دونه

گاهی روی زمین و

گاهی تو آسمونه

یکی میگه غار و غار

یکی میگه بق بقو

یکی میگه جیک و جیک

یکی قوقولی قوقو

لونه شونو میسازن

با شاخه ی درختا

وای که چه رنگارنگن

پرنده های زیبا

زرد و سفید و آبی

بعضیا هم سیاهن

قرمزن و نارنجی

نقاشی خدائن

 

شاعر : الهام عارف پور

زنبورک « ایران »

27 بهمن 1398 توسط الهام عارفپور

 

زنبورک

ویز و ویز و ویز یه زنبورک

دستای من رو نیش زده

جوری میسوزه انگاری

دست منو آتیش زده

رفته بودم تو باغ گل

پیش گل محمدی

می خواستم اونو بِکَنَم

که زنبورک، تو اومدی

وای تو چقدر مواظبی

گلاتو از بین نبرم

میدونی منم شبیه تو

باغ گلم رو دوست دارم

کشور من باغ گُله

زنبور این باغ ، منم

هرکی گلاشو بِکَنه

میرم و نیشش میزنم

 

شاعر : الهام عارفپور

شعر کودکان ( شهادت حضرت زهرا (س))

19 بهمن 1398 توسط الهام عارفپور

 

شهادت حضرت زهرا(س)

 

قصه دارم یه قصه ی واقعی

از همونا که اشکو در میاره

دوستی و دشمنی با دین خدا

قصه ای که هنوز ادامه داره

قصه رو میگم ولی قبلش بگین

یادتونه چی گفته بود پیامبر؟

که بعد من علی خلیفه میشه

حکم خدا اینه که باشه سرور

بعد شهادت رسول خدا

دشمنا گفتن همه چی دروغه

حکم خدا رو پاره پاره کردن

دشمنا دنیاشون چه بی فروغه

همینجا بود که دختر پیامبر

اومد و از حکم خدا دفاع کرد

کی میشناسه دختر پیغمبرو؟

همون که باید بهش اقتدا کرد

کسی که جون داد و دل اما نداد

به این جهانی که یکی دو روزه

دشمنای خدا می گفتن اما

کاری کنین قلب علی بسوزه

اینطوری شد که پیش چشم علی

سیلی محکمی به زهرا زدن

برای نقشه ی بدی که داشتن

حتی در خونه رو آتیش زدن

به ضرب تازیانه ی دشمنا

دستای زهرا دیگه جونی نداشت

روضه ی دیوار و در و شنیدی؟

زهرا دیگه حس جوونی نداشت

چه ظالمانه مادرو می زدن

دنیای نامسلمونا همینه

که حتی بچه ای تو راه دنیا

نیومده شهید راه دینه

یه مدتی گذشت از اون ماجرا

همدم حضرت علی پر کشید

مدافع حکم خدا فاطمه

هیچکدوم از دشمنا رو نبخشید

 

شاعر : نهاندل

شعر نوجوان « قاسم شوید »

19 دی 1398 توسط الهام عارفپور

 

قاسم شوید

 

آری نگاه کن به جهانی که رو به روست

آری نگاه کن که گلی شد فدای دوست

آری نگاه کن که نگاهت مقدس است

این انقلاب ، جلوه ای از ذات اقدس است

آری نگاه کن به شهیدان انقلاب

یاران با بصیرت فرزند بوتراب(عج)

آنانکه طعم خاک چشیدند و پر زدند

آنانکه همچو قاسم دوران به خط زدند

سردار ما چقدر فریبنده دیده شد

شاید که پرده روی حقیقت کشیده شد

این دیده نه ، به چشم مسلح به چشم دل

دیدی اگر چنین ، به خدا می شوی خجل

سردار بود و گفت که سرباز رهبرم

خود مرد بود و گفت که فرزند رهبرم

سردار آسمانی اسلام دیدنی است

اما چنین گلی مگر از باغ چیدنی است؟

وقتی که بود ، جان خودش را فدا نکرد؟

جان را فدای امر #ولی_خدا نکرد؟

او حافظ حکومت اسلام بود و هست

تا دشمن ایستاده مگر می شود نشست؟

وقتی که کل جامعه مشغول خواب بود

او در عراق ، حافظ اسلام ناب بود

خون شهید معجزه ها دارد عاشقان

پس می شود مگر که نباشد میانمان

سردار آسمانی اسلام بود و هست

تنها علم به دست سپهدار دیگرست

این بیت آخر و بروم از حضورتان

قاسم شوید ، شیعه غریب است در جهان

 

شاعر : نهاندل

شعر نوجوان « باور ندارم »

15 دی 1398 توسط الهام عارفپور

 

شعر « باور ندارم»

 

ای آنکه یادت در دلم همواره باقیست

ای آنکه غفلت از تو راز بی قراریست

عشق تو احیا کرده روح مرده ام را

آباد می خواهی جهان دیگرم را

دنیای عاشق ها سر و سامان ندارد

سهمی از اقیانوس بی طوفان ندارد

درمان این دنیای بی سامان تو هستی

ظلم و بدی فانی و بی پایان تو هستی

بی تو دلم میگیرد و حالم خراب است

آزادگی یا بردگی یک انتخاب است

بگذار تا سردار میدان تو باشم

از تو بدانم تا پریشان تو باشم

آری خداوندا ندارم جز تو یاری

پایان نمی گیرد چرا این بی قراری

تاوان سنگینی است این دنیا برایم

می خوانمت دیگر نمیدانم کجایم

جز عشق تو چیزی درون قلب من نیست

غیر از تو جای هیچ کس در قلب من نیست

هر جای دنیا باشم آن جا بی تو سرد است

گرمای عشق تو مرا دیوانه کردست

بگذار یادت باشم ای پروردگارم

من هیچ کس را غیر تو باور ندارم

دنیا غریب است و تو تنها آشنایی

ای داستان ناتمام من کجایی

 

شاعر : نهاندل

بهتر بود تو هم می خوابیدی

05 مهر 1398 توسط الهام عارفپور

 

بهتر بود تو هم می خوابیدی

یاد دارم که در ایام طفولیت متعبد بودمی، شب خیز و مولع زهد و پرهیز، شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مصحَف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته، پدر را گفتم: از اینان یکی سر بر نمی‌دارد که دوگانه ای بگزارد؛ چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند؛ گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، به از آن که در پوستین خلق افتی!

 

ترجمه :

یادم میاد که وقتی بچه بودم خیلی عبادت می کردم و شب زنده داری می کردم. یکی از همون شب ها که پیش پدرم نشسته بودم و قرآن می خوندم، دیدم که آدمایی که اطراف ما هستن، همشون گرفتن خوابیدن و عبادت نمی کنن.

به پدرم گفتم که پدر جان! نگاه بکنن ببین حتی یه نفر از این ها هم بیدار نمیشن که حداقل دو رکعت نماز بخونن. یه جوری گرفتن خوابیدن که انگار مردن.

پدرم بهم گفت که عزیز بابا! تو هم بهتر بود که می گرفتی می خوابیدی تا الآن که بیداری و عیب و ایراد اونا رو میگی و خودتو بهتر از اونا می دونی.

 

عبادت حیوانات

05 مهر 1398 توسط الهام عارفپور

 

عبادت حیوانات

یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای که دران سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش آن چه حالت بود؟ گفت بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند از درخت، و کبکان از کوه، و غوکان در آب و بهایم از بیشه. اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.

دوش مرغی به صبح می‌نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش

 

ترجمه :

یادم میاد که یکی از شب ها، ما کل شب رو راه رفته بودیم و سحر که شد، از خستگی کنار یه بیشه خوابیدیم. یه آدمی که توی اون سفر با ما همراه بود و حال پریشونی داشت یه دفعه شروع می کنه به داد زدن و میره سمت بیابون.

وقتی هوا روشن شد ازش پرسیدم که چرا دیشب اون شکلی شده بودی؟ چرا حالت پریشون بود؟

گفت که من دیشب دیدم که بلبل ها صداشون از سمت درخت ها میاد. دیدم که کبک ها صداشون از سمت کوه ها میاد. دیدم که قورباغه ها صداشون از سمت آب میاد. دیدم که حیوونا صداشون از سمت بیشه میاد.

با خودم فکر کردم و دیدم که نامردیه که همه دارن خدا رو عبادت می کنن و من انقدر راحت گرفتم خوابیدم.

دیشب تا صبح یه پرنده آواز می خوند که نتونستم تحمل کنم و حالم پریشون شد. یکی از دوستای صمیمیم صدای منو شنید و گفت که باور نمی کردم که صدای یه پرنده انقدر روی تو تأثیر بذاره. منم بهش گفتم که این نامردیه که پرنده ها خدا رو عبادت بکنن و من این کارو نکنم.

 

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • ...
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • ...
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 14

دعای فرج

اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرينَ

جستجو

موضوعات

  • داستان برای نوجوانان
  • سعدی/داستان
  • شعر
  • کودک/اخلاق
  • کودک/بازی
  • کودک/تاریخ
  • کودک/حدیث
  • کودک/زبان قرآن
  • کودک/شعر
  • کودک/قصه
  • کودک/نقاشی

سایت های کاربردی

  • آی بانو / غذای مادر و کوک
  • کلینیک مامایی ریحانه سنتر
  • حامین مدیا
  • فرزند ایران
  • اعجاز قرآن
  • نور / پایگاه جامع تاریخ
  • نور / پایگاه جامع امیرالمومنین
  • نور / جامع الاحادیث
  • نور / ویکی نور
  • استاد حسن رحیم پور ازغدی
  • استاد علی ملکی / ترجمه خواندنی قرآن
  • نور / بزرگترین پایگاه قرآنی جهان اسلام
  • سایت رسمی امام خامنه ای (مدظله العالی)
  • سایت ولاء صدیقه
  • نصر تی وی
  • سایت یک فیلم
  • مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی
  • پایگاه اطلاع رسانی حوزه
  • اسلام کوئست نت
  • بازار کتاب رایگان قائمیه اصفهان
  • باشگاه خبرنگاران جوانان
  • پورتال امام خمینی
  • سایت رهیافته وابسته به انجمن شهید ادواردو آنیلی
  • سایت عهد عتیق و جدید به زبان اصلی
  • سایت فرهنگی تبلیغی حرم مطهر رضوی
  • استاد علیرضا پناهیان
  • استاد علی اکبر رائفی پور/مصاف
  • استاد احسان عبادی/مهدویت
  • پایگاه جامع فرق ادیان مذاهب

وبلاگ یوم المصیر

آخرین مطالب

  • چیک و چیک
  • وقت حموم
  • عالم دین رو از کجا بشناسم؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس